چندسال پیش که وقت آزادم بیشتر بود و هنوز درگیر کار و زندگی نشده بودم، پایِ ثابت برنامههای مشاعره اسماعیل آذر بودم. شعر میخواندم، میشنیدم و با شرکتکنندههای توی تلویزیون رقابت میکردم. غوطهور در لذت شعرخوانی و بهخاطر سپردن آنها بودم، تا اینکه یک شب در یکی از برنامهها، دکتر آذر دو بیت خواند که […]
امروز خیلی اتفاقی به یک جمله از آیزاک آسیموف برخوردم که میگفت: «لذت اصلی در فهمیدن است؛ نه در دانستن!» بعد یاد همۀ آن دفعاتی افتادم که موقع آموزش هر دوره، نوشتن هر کتاب و هر مقاله تاکید داشتیم: «فهم! فهم! ما باید فهم ایجاد کنیم. ما باید بفهمیم!» اما خب فرق «دانستن» و «فهمیدن» […]
استادی میگفت که اروپا اگر پیشرفت کرد، برای آن بود که وقتی ارشمیدسی در حمام به کشفی نائل میشد، با شوق و ذوق (و در نتیجه، عریان) به خیابان میدوید و فریادِ یافتم یافتم سر میداد. اما ایران پیشرفت نمیکند چون که هیچکس، رازِ حمام فینش را به دیگران نمیگوید. ما دانش را نه به […]
این سوال عجیبی نیست. این یک سوال طبیعی است که هر کس ممکن است در زندگی از خودش بپرسد. اینکه آیا باید به تلاش ادامه داد؟ من یا شاید بهتر است بگویم ما هم در نوین گاهی خسته میشویم. گاهی میپرسیم چرا باید ادامه داد… زمانی که نوین را شروع کردیم، فکرمان این بود که […]
همیشه لازم است کسی آخر خط بایستد. کسی که نهایی شدن یک کار را تائید کند؛ که مطمئن شود کار با کیفیت لازم انجام شده است؛ که وقتی دیگران سرسری میگذرند، همچنان برای رسیدن به حد مطلوب ادامه دهد. اگر میخواهید کاری کنید، لازم است مسئولیت ایستادن در آخر خط را قبول کنید. وقتی به […]